جــ ــالــ ــب
دهانم پر از حرف است اما با دهان پُر هم نباید سخن گفت .

 

 

دوازده شب رسیدم در خونه کلید نداشتم به داداشم زنگ زدم می گم یواش در رو باز کن بقیه بیدار نشن. میگه در خونه رو؟
پـَـ نه پَــ! در یخچال رو! سر شب گرمم بود رفتم پیش تخم مرغها خوابیدم!

شیشه رفته توی دستم، دارم از درد جیغ و داد می کنم، به رفیقم می گم: در بیار... می گه شیشه رو؟
پـَـ نه پَــ! ادای من رو در بیار شاد شیم!

تصادف کردم، زنگ زدم ۱۱۰، پلیسه اومده می گه تصادف کردی؟!
گفتم: پـَـ نه پَــ! اینا همش نقشه بود بیای ببینمت!

می گم دیگه می خوام از ایران برم...
می گه با آژانس مهاجرتی می ری؟
پـَـ نه پَــ! هماهنگ کردم اول پاییز با دسته غازهای مهاجر!

بعد از کلی کلنجار رفتن با شریکم بهش گفتم باید از هم جدا شیم...
می گه یعنی جداً از هم جدا شیم؟
پـَـ نه پَــ! من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم، الکی بگم جدا شیم، تو بگی که نمی تونم!

آقاهه اومده خونه رو ببینه واسه خرید. تا طبقه سوم از پله اومده بالا. می گه پس این جا کلا آسانسور نداره!
پـَـ نه پَــ! آسانسور داره، ولی از طبقه چهارم شروع می شه!

دارم تو خونه رو تردمیل می دوم. برادرم میاد می گه داری می دوی لاغر کنی؟
پـَـ نه پَــ! کلاسم دیر شده عجله دارم!

مرغ رو از فریزر در آوردم، می گه می خوای غذا درست کنی؟
پـَـ نه پَــ! خانواده اش اومدن، می خوان از سردخونه ببرن خاکش کنن...

با نامزدش رفته طلافروشی حلقه بخره...
فروشنده می گه واسه نامزدی می خواهید؟!
پـَـ نه پَــ! سر صحنه فیلمبرداری ارباب حلقه ها بودیم، حلقه کم آوردیم، اینه که مزاحم شما شدیم!

می خواستم از سایت RapidShare یه فایل دانلود کنم... 560 ثانیه صبر کردم، بعد پیغام می ده: آیا می خواهید این فایل را دانلود کنید؟
می گم پـَـ نه پَــ! خیلی حال داد، یک بار دیگه بشمار، من باز هم بروم قایم شوم... نیایی ها!

تو خیابون با دوستم داشتم راه می رفتم، موتوریه گوشیم رو از دستم قاپید. دوستم گفت: گوشیت رو دزدید؟
گفتم پـَـ نه پَــ! برد سیستم عاملش رو آپدیت کنه، فردا میاره!

رفتم مرغ فروشی، به فروشنده می گم بال دارین؟ می گه بال مرغ؟
پـَـ نه پَــ! بال هواپیما، چند تا کوچه پایین تر سقوط کردیم می خوام درستش کنم!

رفتیم کوه... دارم چوب جمع می کنم...
دوستم می گه می خوای با چوبا آتیش درست کنی؟
پـَـ نه پَــ! پشت دریاها شهریست، قایقی خواهم ساخت...

رفتم بچه خواهرم رو از مهدکودک بیارم. مربیه می گه بچه رو می بریدش؟
پـَـ نه پَــ! همین جا می خورمش!

رفتم دستشویی عمومی، در می زنم می گم یه کم سریع تر. می گه شما هم دستشویی داری؟
پـَـ نه پَــ! اومدم ببینم شما کم و کسری نداری؟

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 18:24 :: به قلم : مهدی احمدیان

پ نه پ - 10 (طنز)

 

 

لپ تاپم رو بردم نمايندگيش، مي گم ضربه خورده کار نمي کنه، يارو ميگه ضربه فيزيکي؟!! پـَـــ نــه پـَـــ ، يکم بي محلي کردم، ضربه روحـــي خورده.

 

دوستم ميپرسه تو هم مثل من به طبيعت و دريا و گل و چيزاي رمانتيک علاقه داري؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ من فقط به زباله دوني و آشغال و توالت عمومي و چيزاي چندش آور علاقه دارم.

 

سر صبح جمعه از سروصداي زياد از خواب بلند شدم ،رفتم آشپزخونه مي بينم بابام هي داره دره يخچالو باز مي کنه باز مي بنده ،بهش مي گم چي شده سر صبح خراب شده ؟

گفت : پــ نه پــ دارم مي بندم باز مي کنم بلکه رفرش بشه يه چيزي پيدا کنيم بخوريم.

 

نشستيم همه داريم فيلم مي بينيم، به رفيقم مي گم يکم تلويزيونو بچرخون ؛

ميگه سمت شما؟

پــــَ نــــَ پـــــَ بچرخون سمت قبله، باشد که مقبول درگاه احديت قرار بگيره…

 

دارم کمرمو با نبش ديوار مي خارونم خواهرم ميگه کمرت مي خاره ؟ ميگم پــــ نه پــــ دارم علامت گذاري مي کنم واسه خرس ها راهو گم نکنن.

 

دارم چايي مي خورم داغ بود سوختم. بابام مي پرسه سوختي؟ مي گم پ نه پ رفتم مرحله بعد.

 

سر جلسه امتحان مي گم استاد چقدر وقت داريم؟ مي گه تا آخر امتحان؟ پَـــ نَه پـَـــ تا ظهور امام زمان.

 

به همکارم مي گم همين الان يه فيلم باحال دانلود کردم، مي گه از تو اينترنت؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ از تو کانال کولر، اتفاقاً پهناي باندشم زياده، قطعي هم نداره.

 

مامان و بابام موقع جابه جا کردن مبل يکدفعه ولش کردند رو پام اشکم در اومده، تازه مي پرسن دردت اومد؟ پ نــه پ از اينکه مي بينم رابطه شما دوتا انقدر خوبه و با هم همکاري مي کنيد، دارم اشک شوق مي ريزم.

 

رفتم ساعت سازي به يارو مي گم ساعتم کار نمي کنه، ميپرسه يعني درستش کنم؟ پــــــ نه پـــــــ باهاش صحبت کن سر عقل بياد بره سر کار.

 

تو فرودگاه دارم با رفيقم حرف ميزنم يارو داره رد ميشه ميپرسه: شما ايراني هستين؟

مي گم: پـَـــ نــه پـَـَــــ ما چيني هستيم فقط روي ما فارسي ساز نصب کردن.

 

دارم مي رم تو دانشگاه يارو دم در جلومو گرفته مي گه آقا شما دانشجوي همين دانشگاهيد؟ ميگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دانشجوي دانشگاه آکسفوردم، درس تفسير قرآن رو اينجا واحد ميهمان گرفتم.

 

رفتم دکتر از منشيه مي پرسم دکتر هست؟ ميگه بله مي خواييد بريد پيششون؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ  اومدم ببينم اگه اين وقت شب هنوز تو مطبند، تلاش شبانه روزيشون رو سرمشق زندگيم قرار بدم و برم.

 

رفتم دکتر.دکتر گفت:شما مریض هستید؟پـَـَـ نــه پـَـَــــ میکروبم اومدم خودم رو معرفی کنم.

 

پام پیچ خورد افتادم زمین.دوستم گفت:کمکت کنم؟پـَـَـ نــه پـَـَــــ برو من مقاومت می کنم.


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:, :: 21:36 :: به قلم : مهدی احمدیان

صفحه قبل 1 صفحه بعد

تصویر وبلاگ
کپی کنید و در وبلاکهاتون قرار بدین و منبع را ذکر کنید.
موضوعات جالب
آخرین مطالب
نويسنده
لینکدونی

javahermarket